1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

از فرانکفورت تا قونيه

ناظمی۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

از فرانکفورت تا قونيه راه درازي را پيموديم تا در هفتصد وسي و پنجمين بزم سماع مو لانا شرکت جوييم. برميدان هوايي« انتاليا » فرود آمديم و ازآنجا تا شهرک« سيده » که از توابع ايالت انتالياست يک ساعت را در راه بوديم.

https://p.dw.com/p/GbR9
در ورودی آرمگاه مولاناجلال الدین محمد بلخی درقونیه
در ورودی آرمگاه مولاناجلال الدین محمد بلخی درقونیهعکس: DW/ Latif Nazemi

انتاليا در زمستان هواي مطبوع و خوشگوار دارد و حومۀ شهرک سيده که در کنار بحيرۀ مديترانه افتاده است، با درختان خرما، ليمو و پرتقال، جلوۀ خاصي بدان بخشيده است. فاصلۀ شهر سيده تا قونيه دوصد و پنجاه کيلومتر است و ما جاده هاي پر پيچ و خم اين راه دشوار گذار را که از ميان دره هاي پوشيده از برف مي گذرد؛ در چهار ساعت پيموديم تا اين که چشم مان به «قبةالخضرا » روشن گشت.

قونيه شهر باستاني ديرينه سالي است که تاريخ آن به دوران برونز بر مي گردد.شهر کنوني قونيه از سه قسمت با نامهاي قاره تاي، مرام و سلجوقلو، ساخته شده است و نزديک به هفتصد و پنجاه هزار باشنده دارد. اين شهر تاريخ پر نشيب و فرازي را از سر گذشتانده است و از روزگار بيزانس تا دوران ســـلجوقيان رخدادهاي گوناگون را گواه بوده است؛ اما امروز شهر قونيه شهر مولاناست. اکنون نه کسي از رومي هاو حکومت شان در اناطولي ياد مي کند و نه از دولت قدرتمند سلاجقه، ذکري بر لب مي رود.سايۀ مولاناست که بر سراسر شهر گسترده است و از برکت اوست که شهروندان به نان ونوايي مي

رسند.دکان وبساطي را نمي يابي که نشاني از اين مرد در آن نهفته نباشد.

کتیبه یی برمدخل آرامگاه مولانا
کتیبه یی برمدخل آرامگاه مولاناعکس: DW/ Latif Nazemi

تصوير هاي مولانا ، نقاشي هاي مولانا، کتابهاي مولانا، نوار ها و فلم هاي مولانا، پيراهنهايي که با تصوير او مزين گشته اند.کليدداني هايي که پيکرۀ مولانا و سماع زنان در آنها تعبيه گشته است و از اين گونه بسيار.

آرامگاه مولانا در جوار پدرش سلطان العلما ست که سلطان سلجوقي، اين باغچۀ گل را به وي هديه کرده بود.نخست آرامگاه سلطان و لدرا مي نگري و سپس خوابگاه عظيم پدر را .همان گونه که اين فرزندش تادم مرگ نيز بالين پدر بيمار را رها نمي کرد؛ پس از مرگ نيز در کنار پدر خوابيده است.هنگامي که مولانا در لحظه هاي پاياني زندگي بروي نهيب مي زند که برود سر بر بالين بگذارد؛ خواننده در مي يابد که تا چه مايه سلطان ولد، به پدر عشق مي ورزيده است :

رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن

تـــرک من خــراب شبـگرد مبتلا کن

باري بر فرازگور خداوندگار، سکۀ دستار دار بزرگي را نهاده اند. سکه که به آن فخر و کلاه مولوي نيز خطاب ميکنندکلاهي بوده است نمدي که از پشم ماليده مي ساختند و به رنگهاي سفيد و قهوه يي و عسلي وجود داشته است که در دوره هاي گوناگون در آن اندک تغييرات روا داشتند.

نبشته هايي که بر صندوق چوبي آرامگاه کنده شده است زايران ياراي خواندن آنها را ندارند تا است؛ زيرا خوابگاه را با پارچه ها پوشيده اند وميان خداوندگار و ديدار کنندگان نيز ديواري آهنين کشيده اند؛ اما آنگونه که ديگران نوشته اند؛ روي صندوق آرامگاه اين غزل وي نقر شده است:

به روز مرگ چو تـابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد اين جهان باشد

براي من مگري و مگو دريغ ، دريــــغ

به دام ديو در افتي دريغ آن باشــــد

چنازه ام چو بدبدي مگو فراق، فراق

مرا وصال ملاقات آن زمان باشـــــــد

مـرا بگور ســـــپـاري مگو وداع وداع

که گــور پردۀ جمعيت جنان باشـــد

فروشدن چو بدبدي ، برآ مدن بنگـر

غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد؟

ترا غروب نمايد ولي شروق بود

لحد چو حبس نمايد خلاص جان باشد

کدام دانه فرورفت در زمين که نرست؟

چرا به دانۀ انسانت اين گمان باشد؟

کدام دلو فــرو رفت و پر برون نامــــد

ز چاه يوسف جان را چرا زيان باشد؟

دهان چو بستي ازين سوي آنطرف بگشا

که هاي و همي تو در جو لا مکان باشد*

در بخش پاييني صندوق غزل ديگري از وي نوشته اند که اين گونه آغازي دارد:

ز خــاک من اگر گنـــــدم برويد

از آن گر نان پزي مستي فزايد

خميــــر ونانبا ديوانــــه گـــردد

تنورش بيت مستانه ســـــرايد

اگـــر در بر گورمن آيي زيــارت

ترا خر پشته ام رقصان نمـايـد

ميا بي دف به گور من بــــرادر

که در بزم خدا غمگين نمايــــد

قدیمی ترین تصویری ازمولاناجلال الدین محمد بلخی درموزه مولانادرترکیه
قدیمی ترین تصویری ازمولاناجلال الدین محمد بلخی درموزه مولانا درترکیهعکس: DW/ Latif Nazemi

اما در بزم او از دف و چنگ خبري نيست، آن شور و شوق و و جد و حالي که زيارت کننده را به رقص آورد؛ هرگز به چشم نمي خورد.جاي شگفتي است که در تربت مولانا که آن را کعبةالعشا ق، ناميده انداز عشق و شورو شعر و طرب، خبري نيست.کتارۀ آهنيني،خوابگاه او را از هواخواهانش جدا مي سازد. افزون بر آن کتارۀ آهنين، نوار ضخيمي دور تر از آن ديوار آهنين کشيده اند و کساني هم ميان اين دو ديوار راه مي روند و کشيک مي دهند تا کسي به حريم مولانا نزديک نشود و دست به تصوير برداري نزند.

خوابگاه او به زيارت امامزاده يي مي ماند خاموش و غم انگيز که زواران مصيبت ديده، براي بر آورده شدن حاجات خويش بدين آستان روي مي کنند.فضاي خوابگاهش حکايت از مردي نمي کند که سلطان العاشقينش مي نامند.مردي که وصال يار را با عشق و جذبه و وجد و سماع ميسر مي دانست.از صداي رباب، آواي باز شدن درب بهشت را مي شنيد.در ميان بازارو پيش روي دکان صلاح الدين زر کوب به پاي کوبي و دست افشاني مي پرداخت.مرد مستي که اينک دنياي ينگه را به شگفتي اندر ساخته است و شــــعر هايش در روزگار انقلاب انفارماتيک، شور ديگري در گيتي افگنده است.من در پندار هايم همواره تربت مولانا را بسيار با شکوه تر عاشقانه تر و شاعرانه تر از آن مي پنداشتم که ديدم.

درحاشيۀ بالاي پيش روي صندوق آرامگاه، متن آيةالکرسي را نوشته اند و عبارا تي چند در فضايل وي؛ اما عبارات زير که در بخش پاييني نوشته شده است؛ در خور توجه است:

(قطب العالمين، محيي النفوس العالمين ،جلال الحق والملة ـ و الدين، وارث الانبياء والمرسلين، ختم الاو لياء و المکملين ذي المراتب والمنازل والمناقب والمنازل العليه و المناقب و الفضايل السنية، محمد بن محمد ابن الحسين البلخي عليه تحية الرحمن و سلامه)

آنگونه که مي نگريم نام وي را محمد فرزند محمد فرزند حسين بلخي نگاشته اندکه نسبت بلخي، هم مي تواند به جدش تعلق گيرد و هم به خودش عطف گردد.در کتيبۀ علاءالدي چلبي نيز همين گونه نسبت بلخي آمده است.اما اين که همه جا او را به رومي علم ميکنند؛ حتي اناماريا شمل که در باب مولانا همه چيز را بيشتر و بهتر از مولوي شناسان باختر زمين مي دانست؛ با زهم در کتابهايش همه جا او را رومي خوانده است.اگرچه مولانا به تمام بشريت تعلق دارد.

اما اين که زبان و فرهنگ او را نا ديده مي گيرند و او را در محدودۀ يک شهر محصور مي کنند؛ جفا بر مردي است که آفرينندۀکليات شمس است و پديد آورندۀ قرآن زبان پارسي .

موزۀ مولانا نيز در جوار آرامگاه او ست که در سال 1938بازسازي شده است و در آن اثر هايي ازروزگار مولانا، نسخه هاي خطي، قالين هاوسازهاي گوناگون به نمايش گذاشته شده است؛ شايد به خاطر همين موزه است که زوار ها مکلف اند براي ديدار تربت، تکت ادخال خريداري کنند.

ادامه دارد...

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه